چند روز گذشته که از خیابان فرهنگ می گذشتم مقابل اداره آموزش و پرورش ناحیه( 2 ) متنی از دیوارنویسی توجه ام را جلب نموده و پس از توقفی کوتاه بر آن شدم تا ضمن عرض دست مریزاد به نگارنده و مسببین چنین متنی که تصویر آنرا مشاهده می فرمائید بابی در این خصوص بازنموده ، باشد تا انشاء الله تصمیم سازان و تصمیم گیران کشور و استانهای شمالی و بویژه استان مازندران قدری بر آن تأمل نمایند
وموضوع رادردستورکارسیاسی ،اجتماعی وفرهنگی خویش قراردهند.
پدیده تغییر نام های جغرافیایی و سپس بهره برداری از آن ، یکی از شگردهای استعمارگران است که می توان به دو مورد از آنها درباره کشور خودمان اشاره کرد :
* نخست ، تغییر نام منطقه اران و شروان به جمهوری آذربایجان در جریان رویدادهای سال 1922 ، براساس دیدگاه پان ترکسیم که بنیان آن نخست بوسیله انگلستان نهاده شده بود ، روی داد.
با اینکه استقلال ((جمهوری آذربایجان)) کمتر از دو سال دوام نیاورد و دولت تازه شکل گرفته اتحاد شوروی به عمر آن پایان بخشید، ولی این نام جعلی ساخته و پرداخته شده را حفظ کرد، زیرا بوسیله آن می توانستند قدرت مانوری روی ایران داشته باشد و یکپارچگی ایران را بدان وسیله در فرصت های مناسب مورد تهدید قرار دهد، و دیدیم که سرانجام در سال 1324 بمنظور خود دست یافت و توانست با ایجاد فرقه دموکرات برای یک سال آذربایجان را از پیکر کشور جدا کند. این نامگذاری استعمار ساخته ، همچنان تا امروز بعنوان یک عامل فشار مورد استفاده قدرتهای جهانی قرار دارد، چنانکه حکومت (جمهوری آذربایجان) در پیوند با ترکیه و با پشتیبانی بی چون و چرای آمریکا ، همچنان با مطرح ساختن (آذربایجان شمالی) و ( آذربایجان جنوبی) و یاریهای مالی به برخی افراد و گروهها ، از راه وارونه نمایی همه واقعیت های تاریخی ، با برگزاری نشست هایی در آمریکا و آلمان به هزینه شرکتهای نفتی آمریکا چون شورون ، آموکو ، اکسون و موبیل بر این نکته تأکید می کند که جمهوری کنونی آذربایجان و آذربایجان واقعی در اصل سرزمینی واحد بوده اند که روسیه و ایران در جریان درگیری هایشان هر یک بخشهایی از آن را تصاحب کرده اند، امروز این بیان غیر واقعی و ساختگی که تعریف بی چون و چرای تاریخ است، به مدد پولهایی که ترکیه از کیسه آمریکا خرج می کند به زبان ترکی و فارسی ... در نشریات گوناگون تبلیغ می شود.
* همچنین است نامهای مجهول و ناقص استعمار ساخته به جای نام اصیل و تاریخی (خلیج فارس) که چند دهه است بوسیله ایادی انگلستان در منطقه بکار گرفته می شود و کار به جایی رسیده است که در کتابهای آمورشی کشورهای عربی ، بی چون وچرا آن را در روی نقشه ها و سرنوشته ها به کار می گیرند و سازمانهای بیگانه ساخته ای نیز که نقشه جدایی خوزستان از ایران را در سر می پرورانند بر آنها تکیه می کنند.
به دو مورد بالا از آن رو اشاره شد که توجه داده باشیم مسئله تغییر نامهای جغرافیایی تا چه اندازه می تواند برای کشور ما زیانبار و مشکل آفرین باشد.حال با این پیشگفتار به اصل موضوع می پردازیم و آن بخشنامه گونه ایست که از سوی سازمان نقشه برداری کشور و کمیته متخصصین نام نگاری و یکسان سازی نامهای جغرافیایی ایران صادر شده و همه دستگاههای دولتی را مکلف به رعایت آن ساخته است. متن نامه رسمی مزبور چنین است: 5994/45/2/501 سازمان مدیریت و برنامه ریزی 1381/10/1 سازمان نقشه برداری کشورکمیته تخصصی نام نگاری و یکسان سازی نامهای جغرافیایی ایران برادر ارجمند جناب آقای دکتر عارفمعاون اول محترم رئیس جمهورهمانگونه که استحضار دارید ، کمیته تخصصی نام نگاری و یکسان سازی نامهای جغرافیایی ایران طی مصوبه شماره 22544 مورخ 3/5/1379 هیئت محترم وزیران تشکیل گردیده است. از جمله وظایف کمیته فوق ثبت صحیح و مستند نامهای جغرافیایی و جلوگیری از تشتت آراء در کاربرد نامهای جغرافیایی می باشد. باتوجه به حساسیتی که در زمینه نامهای جغرافیایی و بخصوص نام عوارض جغرافیایی مشترک بین کشورها وجود دارد، لازم است براساس توصیه های همایش یکسان سازی نامهای جغرافیایی سازمان ملل متحد (UNCSGN) درخصوص خودداری از کاربرد نامهای متعدد برای یک عارضه جغرافیایی از نام مشخصی برای پهنه آبی شمال کشور استفاده گردد. در این راستا باتوجه به استعلام وزارت امور خارجه درخصوص تصمیم گیری نهایی در مورد نام این پهنه آبی و همچنین مصوبه شماره 9913 مورخ 2/9/81 شورای عالی امنیت ملی ، کمیته جلسات متعددی در این زمینه برگزار نمود. شایان ذکر است که اصولاً در منابع مختلف تاریخی که توسط اروپائیان ، اعراب و ایرانیان نگارش یافته است بیش از 35 نام مختلف برای دریای خزر بکار برده شده است، اما طی 250 سال اخیر همواره از نام دریای خزر استفاده گردیده است. از طرفی در معاهدات موجود بین ایران و شوروی سابق و همچنین در قراردادهای بین المللی دو کشور نیز همواره از دو نام خزر و Caspian استفاده شده است. لذا باتوجه به موارد فوق و همچنین سوابق موجود ، کمیته تخصصی نام نگاری و یکسان سازی نامهای جغرافیایی ایران در جلسه مورخ 18/9/81 متن ذیل را به تصویب رساند: (جهت جلوگیری از هرگونه سوء تفاهم احتمالی و جلوگیری از تشتت آراء در زمینه نام پهنه آبی شمال کشور ، از نام «خزر» در داخل کشور و Caspian در متون خارجی ، قراردادها و معاهدات بین المللی استفاده گردد).
بنابراین باتوجه به مصوبه مذکور لازم است از کاربرد سایر نامها خودداری شود و در کلیه مکاتبات ، قراردادها ، اسناد و مدارک ، متون درسی ، نقشه ها و اطلسها و وسایل ارتباط جمعی از نام فوق استفاده شود و از نامی غیر از نامهای مصوب کمیته استفاده نگردد./
من ا000 التوفیق اگر چنین نامه ای از سوی چهار کشور پیرامون دریای مازندران (کاسپین) انتشار یافته بود، می توانست توجیهی داشته باشد، از جمله اینکه برای به حاشیه راندن بیشتر ایران و حذف نامهای رسمی دیرینه این پهنه از کتابهای درسی ، نقشه ها و نوشته ها دست به چنین اقدامی زده اند . چرا که هیچیک از آنها نمی خواهند حضور ایران در این دریا چشمگیر باشد .
بنابراین حق دارند به هر وسیله ای که شده بکوشند پیوند دیرین ایران را با این پهنه آبی هرچه بیشتر کمرنگ کنند و چه کاری موثر تر از آن که نامی بر آن نهند تا فریاد بر آرد که این دریا را با ایران پیوندی نبوده است و نیست. ولی اندوه بزرگ این است که این کار به دست خودمان انجام می شود .
کاری که در عقب مانده ترین وضعیف ترین کشورهای جهان نیز نمی توان نمونه ای برای آن یافت.
در دنیایی که کشورهای تازه به استقلال رسیده با چنگ و دندان می کوشند در فرا خنای تاریخ به جستجو بپردازند و به هر صورت هویتی برای خویش بسازند و خود را صاحب پیشینه قلمداد کند ، کدام خردورزی می پذیرد که کشوری کهن چون ایران ، نام بزرگترین دریاچه جهان را که طی هزاره ها در پیوند ناگستنی با جغرافیایی تاریخی این سرزمین بوده و در دورانهایی طولانی یک پهنه درون سرزمینی به شمار می رفته است، به دست خود تغییر دهد و نامی بیگانه بر آن بگذارد؟ در شرایطی که جریان پان ترکیسم با حمایت آمریکا بعنوان یک پدیده آزار دهنده در منطقه به تکاپو افتاده و مزدورانی به تبلیغ آن می پردازند ، کدام منطق حکم می کند که نام قوی غیر ایرانی بر دریای (کاسپین) گذاشته شود؟ در بخشنامه یاد شده ، برای توجیه این اقدام آمده است که (باتوجه به حساسیتی که در زمینه نامهای جغرافیایی و بخصوص نام عوارض جغرافیایی مشترک بین کشورها وجود دارد000) چنین تصمیمی گرفته شده است.
نمی دانم اعضای کمیته تخصصی مذکور بر پایه چه ضوابطی چنین تصمیمی گرفته اند، ولی می خواهم بدانم روسها ، قزاقها ، ترکنمها و ساکنین جمهوری آذربایجان کدامیک خود را از (خزران) می دانند و آنها را نیاکان خود می شماند و از این رو به این نام حساحسیت نشان می دهند؟
دیگر آنکه آیا اعضای کمیته دانستند که قرنهاست مردمی به نام " خزران " در منطقه حضور ندارند ؟
می دانند که خزران اجداد یهودیانی هستند که چند دهه پیش از اروپای شرقی به فلسطین مهاجرت کردند و اسرائیل را بنا نهادند ؟
آیا مقامهای دولت و بالاخره وزارت امور خارجه متوجه بودند که در چه موقعیتی دست به چنین تصمیم گیری زده اند؟
در کجای دنیا وقتی کشوری بر سر منافع ملی سرنوشت ساز در یک منطقه مشترک با دیگر کشورها درگیری دارد، دست به کاری می زند که بار حضور تاریخی اش را سخت کمرنگ کند؟
در حالی که برخی عملکردها از زمان فروپاشی اتحاد شوروی تاکنون سبب شده است که منافع چشمگیر ایران در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز به شدت لطمه ببیند و فرصت های طلایی از دست برود. ودر حالی که در مورد رژیم حقوقی دریای مازندران ، ما را تا مرز سهم یازده درصدی پس رانده اند ، کدام خرد سیاسی و مصلحت اندیشی سبب شده است که مسئولان مربوط دست به چنین عقب نشینی حیرت آوری بزنند و چنین امتیازی به کشورهای مدعی ایران بدهند؟
حال در چنین شرایطی چگونه است که ما به دست خود پیوند تاریخی این پهنه مهم را با سرزمین خویش می گسلیم و پذیرای نامی می شویم که غیر ایرانی است و برای همسایگانمان قدرت مانور بیشتری در جهت تحمیل خواسته هایشان به ایران فراهم می کند؟
این دریا از زمانی که در کهن ترین متن های ایرانی ، یونانی ، رومی و لاتیت مورد اشاره قرار گرفته همواره نامهای ایرانی داشته است که برگفته از نام تیره های مختلف ایرانی ساکن پیرامون آن یا سرزمین های ایرانی در سه جانب آن بوده است.
در اوستا نام آن «وارکش» به معنی «فراخ کنار» یا «فراخ کرت» آمده است.
نویسندگان یونانی و رومی در روزگار باستان از این پهنه با نام های دریای کاسپین ها ، دریای هیرکانی ، آلبانیا و سکوتها یاد کرده اند و در متن های لاتینی با تلفظ های: کاسپیوم ماره هور کانیوم ماره ، آلبانوم ماره برخورد می کنیم.
دیگر نامهای ایرانی که به این دریا نهاده شده و در متن های تاریخی و جغرافیایی به جا مانده ، پر شمار است و از آن جمله می توان به : دریای آبسکون - مازندران – طبرستان – استرآباد – باکو – شیروان – دیلم – گرگان یا جرجان – گیلان یا جیلان – خوارزم – خراسان - تبرستان – دریای یت ها – دریای تپورها – دریای ساری – دریای رزایه – کادوس – دریای طلیسان (طالش) – دریای گسکر – دریای کپورچال – دریای قزوین – مشهدسر – مغان و 000 اشاره کرد.
در کهن ترین نقشه های جهان که موقعیت این پهنه در آنها آمده ، چون نقشه هکاتوس (مربوط به 500 پ .م) و نقشه معروف آراتوتس (200 پ . م) همه جا نام این دریا بر گرفته از نام (کاسپین) است ، نه نام دیگر. در نقشه اراتوستن که بوسیله دکتر عبدالکریم صبحی استاد دانشگاه قاهره در سال 1966 به چاپ رسیده ، نام ( دریای قزوین) آورده شده که بر گرفته ازهمان نام کاسپین است.
در متن های دانشنامه های روسها همه جا از این پهنه با نام (کاسپیس کویه موره) یاد شده است. جالب اینکه ترک زبانان جمهوری آذربایجان وقتی به ترکی نوشته اند از آن با نام (خزر دنیزی) یاد کرده اند و وقتی به روسی مطلبی نوشته اند به همان صورت (کاسپین کویه موره) از این دریا نام برده اند.
از یاد نبریم که بیشتر نامها در شمال قفقاز و در بند و دروازه های آن سامان فارسی است و حتی در هنگام دولت سامانی ، ایران در آنجا مرزبان داشته است.
واژه (کاسپین) به اعتبار نوشته پژوهشگران مختلف از نام مردمانی گرفته شده است که در غرب این دریا ساکن بوده اند و سپس در سمت جنوب تا قزوین وکاشان پیش رفته اند و نام خود را به این دو منطقه داده اند و از سوی دیگر در سراسر غرب ایران حضور یافته اند.
کاسپین ها ، همه تیره ای بزرگ از ایرانیان بوده اند که در غرب دریای کاسپی تا غرب ایران امروز و در بخشی از جنوب آن زندگی می کرده اند. کاسپ در میان گیلکان به معنی فرد چشم زاغ و روی سفید است. ساکنین دریای مازندران را نیز مردمانی سفید پوست و زاغ چشم تشکیل می دادند.
کاسپین ها ، بر پایه نوشته هردوت ، در دوران هخامنشی جزو استان یازدهم به شمار می رفتند و 200 تالان مالیات می پرداختند (جغرافیای تاریخی ایران باستان ص 158).
خزران : نام (خز) تا پیش از حضور عربها و تجاوز آنها به منطقه قفقاز در هیچ نوشته ای آورده نشده است و هیچ نویسنده ای جز نام ایرانی کاسپی یا دیگر نامهای ایرانی نام دیگری برای این پهنه به کار نبرده است.
و اما اینکه چگونه این پهنه آبی به نام مردمی مهاجر نیز خوانده شده است و خزران کیستند:
ابن خلدون در نوشته اش در یک جا خزرها و (غزها) را یکی دانسته و شماری از جغرافیا و تاریخ نویسان پس از او نیز بر قول او تکیه کرده اند (مقدسه این خلدون ، ص 139).
این در حالی است که اصطخری در مسالک و ممالک خود چنین آورده است:
«مردم خزر به ترکان نزدیک اند ، و اما به ترکان نمانند. و ایشان دو گروه اند: گروهی سیاه چرده باشند و سیاه موی – گویی از نژاد هندوان اند و گروهی سپیدروی باشند و با جمال – و از بت پرستان باشند،- ایشان فرزندان خود را بفروشند...».گفتنی است که خزران در حدود دهه چهل از سده هشتم میلادی به آیین یهود گردیدند. این پدیده ای است استثنایی و در خور توجه که از همان زمان رویداد، تعجب مردمان همزمان خزران را برانگیخت ، چنان که طی چند دهه اخیر نیز برای بسیاری از پژوهشگران تاریخ شگفت انگیز به شمار رفته است. آنچه به این رویداد تاریخی اهمیتی خاص می بخشد، ارتباطی است که میان گرویدن خزران آنروز به یهودیت ، با جامعه یهودیان اسرائیل امروز وجود دارد. پژوهشگران دریافته اند که پس از فروپاشی دولت خزران ، آنها به تدریج دست به مهاجرتی گسترده زده اند.
(در اواخر قرون وسطی در کریه ، و نیز در اوکراین و مجارستان و لهستان و لیتوانی با مراکز مختلف سکونت خزرها برخورد می کنیم. آنچه از مجموع این اطلاعات جسته وگریخته بدست می آید ومساله مهاجرت قبایل و جوامع خزر به نواحی اروپای شرقی بخصوص روسیه و لهستان است ، سرزمین هایی که در سرآغاز دوران جدید بزرگترین مراکز تجمع یهودیان را در آنها می یابیم. این نکته برخی از مورخین را بر آن داشته است که بگویند بخش بزرگی ، یا شاید اکثریتی، از یهودیان شرقی و بنابراین اکثریت یهودیان دنیا ، خزر هستند و از اصل سامی نمی باشند. توجه به نتایج دامنه دار مترتب بر این فرض ، روشن می دارد که چرا مورخان از برخورد با این مسأله احتراز نموده یا دست کم با احتیاط تمام در آن باره سخن رانده اند.
به واقع این را یک شاهکار سیاسی نباید خواند که مسئولان کشوری ، پس از آنکه قومی بیش از هزار سال است از همه جهات نامشان از صفحه روزگار حذف شده است کمرهمت بر بندند و باردیگر نام آنها را که جز دشمنی و ویرانگری نیست ، زنده کنند و آنرا بر پهنه ای مهم ، یعنی بر بزرگترین دریاچه جهان بگذارند؟
پرسش این است که اعلام تغییر رسمی نام دریای کاسپین و نام رایج (دریای مازندران) در میان مردم جهان و ایران در راستای چه حکمتی صورت گرفته است؟
آیا این نشانه بزرگداشت مردمانی نیست که جز تجاوز به ملت ایران ، تاریخ این سرزمین چیزی دیگردرباره شان ثبت نکرده است؟
تاریخ از یاد نبرده است که بنای استحکامات بزرگی چون شهر در بند یا (باب الابواب) در شمال قفقاز در عهد ساسانیان ، برای جلوگیری از تجاوزگریها و ویرانگریهای همین خزران صورت گرفته است. حال آیا در شرایط حساس کنونی که ملت ایران برای حفظ حقوق مسلم خویش در دومین منبع انرژی جهان ، یعنی دریای مازندران باید از همه اهرمهای لازم بهره جوید ، خردمندانه است که ما به دست خود واقعیت های مسلم تاریخی دایر بر درون سرزمین بودن دریای مازندران در پیوند با ایران زمین را با تغییر نام آن نادیده انگاریم و هویتی غیر ایرانی برای آن دست و پا کنیم؟
با چه منطقی دست به چنین کاری می زنیم و برخی مقامهای مسئول ، بویژه مسئولان وزارت امور خارجه در هر نشست و مصاحبه ای نام خزر را به کار می برند.
شنیده شده است که در یکی از دیدارها ، آقای خاتمی رئیس جمهور سابق نام دریای مازندران را بکار برده اند و آقای علی ایف رئیس جمهور آذربایجان به اعتراض گفته اند ما چنین دریایی نمی شناسیم. ایشان حق دارند چنین نامی و نامهای دیگری حتی در پیوند با سرزمینی که بر آن حکومت می کنند چون (دریای باکو) و (دریای شروان) و (دریای آلباتی یا آلبانیا) را نشناسند، زیرا باید هویت واقعی ایرانی سرزمین خود را در برابر جریان پان ترکیم نادیده انگارند ، ولی ما چرا باید در جهت تحکیم پان ترکسیم گام برداریم؟
با آنچه گفته شد و باتوجه به روابط تنگاتنگی که میان جمهوری آذربایجان و اسرائیل وجود دارد، قابل درک است که چرا آقای علی یف نباید جز (دریای خزر) دریای دیگری به نام (کاسپی) یا (مازندران) را بشناسد. ولی کمیته محترم تخصصی نام نگاری و یکسان سازی نامهای جغرافیایی ایران چرا؟ آقایان امروزی جرأت به خرج دهند ، بخشنامه دیروزی ها از لغو کنند و اعلام دارند واژه رسمی جهانی برای این دریا را (دریای کاسپی) یا کاسپین می دانند و در ایران نیز روی نقشه ها و در نوشته ها (دریای مازندران) را که میان دیگر نامهای پرشمار فارسی این پهنه رایج تر است به کار خواهند برد، و از مقامهای مسئول بخواهند که در اسناد دولتی و قراردادها روی آن تکیه کنند و بر رواج دادن این دو نام در حوزه فرهنگ ایرانی همت گمارند.
زیرنویس ها:
1- اصطخری ، مسالک و ممالک ، به اهتمام ایرج افشار
2- آرتو کستلر ، خزران ، ترجمه محمدعلی موحد ، تهران 1361
3- دائره المعارف فارسی مصاحب ، جلد اول ، تهران1345
مهرداد ابراهیمی
کارشناس ارشدعلوم سیاسی و مدرس دانشگاه